تبلیغات:
امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
تا نرفته بودی
از شکاف پوستت هرازگاه
سرک می کشیدم
و دلی را می دیدم
که به دریای شیطنت می زنی
بی آنکه شیطان
هوایت را داشته باشد
حالا که رفته ای
دوستی جدید از آن سر دنیا
برای ویژه نامه ی هجرتت
از من شعری خواسته است
فقط می توانم بگویم
هجرت نسنجیده ات
بزرگترین اشتباه زندگی ات بود
به شاملو می آید
که مانند یک چنگ نواز مقدونی
میان ابرها بنشیند
و نوایی کلاسیک را
با چنگ زرینش بنوازد
اما تو آن بالا
میان فرشتگانی که اجازه ی خندیدن ندارند
به چه درد می خوری؟
از : عباس صفاری
برچسب ها : خنده در برفعباس صفاری
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10980 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10174 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8507 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8179 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- کانون ادبی افق
کانون ادبی افق برگزار می کند: سلسله نشست با ...1357 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۳۱۲
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم تمبر و پاکت ...668 بازدید - بدون ديدگاه - ۲۵۴
همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه همین ...1087 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۳۳۷
کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و ...1553 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
