امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۷۶

تو را در خانه های خلوت منحوس گم کردم

تو را درکوچه های شهر بی فانوس گم کردم

 

تو را در سال قحطی، سال بلوا، سال بیماری

تو را در روزهای حصبه و تیفوس گم کردم

 

تو در خوارزم پشت خنجر تاتار جاماندی

تو را درگنجه زیر چکمه های روس گم کردم…

 

تو را درهشت سال سرخ بی تقویم، بی تحویل

تو را درهشتمین بازوی اختاپوس گم کردم…

 

تو را در بزم رومی، سکه های قلب بغدادی

تو را در خواب های عصر دقیانوس گم کردم

 

*

 

مرا گم کردی و در غارهای دور خوابت برد

مرا گم کردی و دراین شب دیجور خوابت برد

 

شغالان ساق هایت، خوشه هایت را هرس کردند

میان باغ های خشک بی انگور خوابت برد

 

دعا کردی و رنگ ریشه هایت برمکی میشد

دعا کردی و زیر سایه ی ساطور خوابت برد

 

گل پیراهنت در خیمه ی چنگیز یخ می زد

دعا خواندی و در آغوش نیشابور خوابت برد

 

دعا می خواندی و رنگ خلیجت پرتغالی شد

شبیه نوعروسی لابه لای تور خوابت برد

 

کفن گم کردی و دستان مَحرم سنگسارت کرد

دعا می خواندی و در رخوت کافور خوابت برد…

 

*

 

کسی را آخر این مصرع مایوس گم کردم

کسی را اولِ این شعر نامانوس گم کردم

 

شماری گاو لاغر چند گاو چاق را خوردند!

چه تعبیری… تو را درچاه این کابوس گم کردم

 

تو را درشهر چاقو، شهر الکل، شهر بی خوابی

تو را درشهر خون و سوزن و ویروس گم کردم

 

برای زنده بودن برکه ای آرام می خواهم

پریِ کوچکی را توی اقیانوس گم کردم…

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی