امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۹۱

اگر به جان عزیز تو غم نریخته بودم

اگر که زندگی ات را به هم نریخته بودم

 

اگر که دور تنت دست من طناب نمی شد

اگر که خستگی ام بر سرت خراب نمی شد

 

اگر که در کفن زندگی اسیر نبودیم

اگر که وارث این درد ناگزیر نبودیم

 

اگر که صاعقه بر سقف خیس خانه نمی زد

اگر به شانه یمان غصه تازیانه نمی زد

 

اگر که خستگی ام در تن تو تازه نمی شد

اگر که قلب تو تابوت این جنازه نمی شد

 

اگر که سایه ی این بی کسی بزرگ نمی ماند

اگر که خانه یمان آشیان گرگ نمی ماند

 

اگر من و تو درین زندگی غریب نبودیم

اگر که طعمه ی این شهر نانجیب نبودیم

 

اگر دل تو ازین روزِگار رنجه نمی شد

اگر که روح تو در خانه ام شکنجه نمی شد

 

اگر کنار تو یک صفحه ی سیاه نبودم

اگر برای توی یک راه اشتباه نبودم

 

اگر به من تن سبز تو قول سیب نمیداد

اگر که روح تو نعش مرا فریب نمیداد

 

اگر که بسته ی این برزخ سیاه نبودی

اگر کنار من این قدر بی گناه نبودی

 

اگر همیشه فقط این نبود زندگی ما

سکوت یک شب غمگین نبود زندگی ما

 

اگر که خاطر ه هامان نصیب باد نمی شد

اگر دوباره اگرهایمان زیاد نمی شد…

 

قرار نیست به این کوچه نوبهار بیاید

قرار نیست اگرهایمان به کار بیاید

 

قرار نیست کمی اتفاق خوب بیفتد

که پشت پنجره ی بسته مان بهاربیاید

 

قرار نیست که پایان قصه تلخ نباشد

میان سفره یمان غیرِ زهرمار بیاید

 

قرار نیست کسی از میان مردم دنیا

برای بردن این نعش بی مزار بیاید

 

قرار نیست که فردای نارسیده ی روشن

برای دیدن این قوم سوگوار بیاید

 

قرار نیست که خوشبختی تلف شده ی ما

پس از تحمل یک عمر انتظار بیاید

 

دعا کنیم که این شهر بی پرنده نماند

دعا کنیم زمستان شوم زنده نماند

 

دعا کنیم که هرشاخه شکل دار نگیرد

دوباره کوچه یمان بوی انفجار نگیرد

 

دعا کنیم که آینده بی فروغ نباشد

دعا کنیم دعاهایمان دروغ نباشد…

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی