امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۹۵۲

کل تفنگا رو بسوزونید

مردم همه از جنگ بیزارن

شاید که مرزا رو یکی کردن

سربازهایی که خبر دارن!

 

سربازها هم امپراتورن

یک امپراتوری مجبوری

غیر از لباسای پلنگی نیست

محدوده ی این امپراتوری

 

فرمانده ی پیروز می مونه

فرمانده ی مغلوب در میره

پایان هر جنگی زمستونه

وقتی فقط سرباز میمیره

 

راهی به غیر از دل بریدن نیس

وقتی گلا تسلیم پاییزن

ابرای مرزی شعر می بارن

شهرای مرزی اشک میریزن

 

وقتی یه پرچم سرنگون میشه

یا پایتختی جنگ ُ می بازه

راه گلوی شهر ُ می بنده

بغض ِ سرود ِ ملی ِ تازه

 

شطرنج، جنگ شاه با شاهه

جنگی که دنیا رو درو کرده

راهی بسازید واسه سربازا

شاید یکی شون خواست برگرده

 

 

 

از : امید روزبه

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی