تبلیغات:
امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
افروخته یک به یک سه چوبه‌ی کبریت در دل ِ شب
نخستین برای دیدن تمامی ِ رخسارت
دومین برای دیدن ِ چشمان‌ات
آخرین برای دیدن ِ دهان‌ات
و تاریکی کامل تا آن همه را یک جا به یاد آرم
در آن حال که به آغوشت می‌فشارم.
از : ژاک پره ور
ترجمه از : احمد شاملو
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10979 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10174 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8506 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8177 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۱۹۷۸
ابروت به زه کرده کمان آمد راست مژگانت چو ...394 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۱۶۵
هر گاه یک نگاه به بیگانه می کنی خون ...798 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۱۸
به همان سادگی که کلاغ سالخورده با نخستین سوت قطار سقف ...1207 بازدید - بدون ديدگاه - ۲۰۰۲
چشمان شب، به پنجره خیره شده است. آن پایین، ...114 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
