امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۱۶۵

 

هر گاه یک نگاه به بیگانه می کنی

خون مرا دوباره به پیمانه می کنی

 

ای آنکه دست بر سر من می کشی ! بگو

فردا دوباره موی که را شانه می کنی ؟

 

گفتی به من نصیحت دیوانه گان مکن

باشد ، ولی نصیحت دیوانه می کنی

 

ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی

در سینه ی شکسته دلان خانه می کنی ؟

 

بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت

چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنی

 

عشق است و گفته اند که یک قصه بیش نیست

این قصه را به مرگ خود افسانه می کنی

 

 

از : فاضل نظری

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی