امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۹۰۷

چنان گرفته تو را بازوان پیچکی‌ام

 که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام

نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین

کـــه می‌شناسمت از خوابهای کودکی‌ام

عروس‌وار خیال منی که آمده‌ای

دوباره باز به مهمانی عروسکی‌ام

همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو

به گوش می‌رسد از بانگ چنگ رودکی‌ام

نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود

به یک اشاره‌ی تو روح بادباکی‌ام

چه برکه‌ای تو که تا آب، آبی است در آن

شناور است همه تار و پود جلبکی‌ام

به خون خود شوم آبروی عشق آری

اگر مدد برساند سرشت بابکی‌ام

کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم

اگر امان بدهد سرنوشت بختکی‌ام

از : حسین منزوی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی