امروز :پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۵۱

شاید دل تمامی «ایران» گرفته بود!

شب بود و پشت پنجره توفان گرفته بود

 

یک جفت شمع، یک شب جمعه! دوچشم تر

و دختری که شام غریبان گرفته بود

 

بابا میان هاله ای از نور زرد رنگ

در خاطرات خسته ی من جان گرفته بود

 

گفتم: بمان!… و کاش همان لحظه ی شگفت

این روزهای شبزده پایان گرفته بود

 

لبخند زد…. و در دل شب ناپدید شد

تا صبح، پشت پنجره باران گرفته بود

 

 

از : سیدمهدی موسوی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی