امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۴۷

به سیمهای خار/دارد می رود کجا؟!

تنهایی بزرگتر است یا تو؟!

که هر چه می رویم نمی رسیم

به پلاکت که خانه ای نداشت!

ده سالم بود که رفتی

سی سالم است که برنگشته ای

از حرف هایت

از سیم های خار/داری می روی کجا؟

که با چشمهای بسته نمی شود پیدایت کرد

که با چشمهای باز نمی شود پیدایت کرد

حتی نمی گویی سُک سُک

که باخته باشم

بازی بلد نیستی

فقط تفنگ خسته ای داری

و پلاکی که خانه ندارد

«ـ کجایی؟»

من نبودم

حتی مادر هم نبود

سیمهای خارداری بود که

تنت را جاگذاشته بودی تویشان

فراموشکار شده ای

مثل من که یادت رفت

مادر که یادت رفت

که یادم می روی قرص هایم را

سر موقع دور بیندازم

که هوایی ات بشوم از پلاک خانه ها

که نداشتی

از این سیمهای خار/دارم میگردم

دور خودم

و پیدایت نمی کنم

که آنقدر قایم شده ای

که هیچ سُک سُکی

به گوش ات نمی رسد

«ـ کجایی؟»

من نبودم

مادر هم نبود

قرص هایم بود

که توی دستشویی پایین می رفتند

فراموش کار شده ام

هیچ چیز را پیدا نمی کنم

حتی سیمهای خار/دارم می روم کجا؟!

حتی پلاک خانه را …

 

 

 

از : سیدمهدی موسوی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی