امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۶۹۲

دردهایی که هست یا بوده
خبر مرزهای آسوده
خسته از حرفهای بیهوده
مادرم چای قصه را دم کرد
قصه نخل ها و نهری که
داستان سقوط شهری که
سالهای سکوت و قهری که
کمر مرد خانه را خم کرد
قهر و نفرین … نرو، بمان … لطفا !
آنقدر رفت و رفت تا دشمن
و شبی تکه هایی از آهن
پدرم را به خانه محکم کرد
پرم از خوابها و تعبیر و
پرم از آیه ها و تفسیر و
پرم از برگه های تقدیر و
چه کسی بی بهانه درکم کرد؟!
جنگ نامرد عشق و باور را
خاک هم خنده های خواهر را
بمب و موشک پناه مادر را
همه را از جهان من کم کرد
مادرم سهم آب و نانش را
پدرم تکه های جانش را
خواهرم داغ نوجوانش را
به تن لُـ-ـخت کوچه پرچم کرد
وان یکاد آخرین طلسمش بود
خاک در انتظار جسمش بود
کوچه در انتظار اسمش بود
و پدر تکه تکه ترکم کرد …
پدری رخت جنگ پوشید و
پسرش جام زهر نوشید و
چای قصه همیشه جوشید و
مادری خسته شعله را کم کرد ….
از : حمید امیدی
FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی