پنج راه برای کشتن یک مرد
روشهای پر دردسر زیادی هست برای کشتن یک مرد
میتوانی او را وادار کنی صلیبی چوبی را
تا بالای تپه به دوش بکشد تا به آن میخاش کنی
برای اینکه کار خوب از آب درآید
نیاز به جمعیتی صندل پوش داری و
بانگ خروس،
خرقهای برای دریده شدن
تکهای اسفنج، اندکی سرکه و مردی که میخها را بکوبد.
یا میتوانی از آهنی بلند
نیزهای بسازی و حملهور شوی
به شیوهی سنتی
بکوشی تا زره آهنیناش را بشکافی
اما برای این کار هم
نیاز به چند اسب سفید داری
درختانی از انگلیس، مردانی با تیر و کمان و دست کم
دو پرچم، یک شاهزاده و قلعهای
تا ضیافتی برایت ترتیب دهند
اگر بخواهی همچون یک اصیلزاده رفتارکنی
و باد هم همراهیات کند
میتوانی آتش بنزین را بر سرش بریزی
در آن صورت نیاز داری به لجنزاری طولانی با باتلاقی در آن
تازه اگر پوتینهای سیاه، جعبههای مهمات، بازهم لجن و جای دندان موش و
هزاران ترانه و تعدادی کلاهِ گردِ فلزی را به حساب نیاوری
در عصر هواپیما، میتوانی فرسنگها بر فراز سر قربانیات پرواز کنی
و ترتیب کار او را تنها با فشار یک دکمهی کوچک بدهی
تمام آنچه میخواهی یک اقیانوس است تا میانتان فاصله بیندازد
دو دولت، دانشمندان وطنی، چندین کارخانه، یک دیوانه و
سرزمینی که تا سالها کسی نیازی به آن نداشته باشد.
پیشتر هم گفتم این راهها برای کشتن یک مرد پر مشقتاند
راه سادهتر، سرراستتر، بسیار بیدردسرتر این است که:
بدانی مردی جایی در میانهی قرن بیستم زندگی میکند و
او را به حال خود رها کنی.
از : ادوین بروک
ترجمه : سحر مقدم