امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

۲۰۸۴

صدا … صدا … کسی اسمت را

در اضطراب صدا می زد

 

پری کوچک غمگینی

تو را در آب صدا می زد

 

نگاه کردی و خشکت زد

به موی ریخته بر دوشش

 

شناکنان طرفش رفتی

تو را گرفت در آغوشش

 

تنش در آب تکان می خورد

شبیه پنجره ای در باد

 

زنی … نه! ماهی سرخی بود

که بوی خون و عسل می داد

 

میان پیرهنت پیچید

و چنگ زد تن خیست را

 

شبیه مار سپیدی شد

گزید گردن خیست را

 

و دست هاش که دریا را

میان خون تو حل کردند

 

هزار کوسه ی سرگردان

تو را در آب بغل کردند…

 

پریدی از دل کابوست

نفس بریده و ترسیده

 

صدای خش خش و … دانستی

کسی کنار تو خوابیده

 

نگاه کردی و یک ماهی

نه! چون عروسک خیسی بود

 

میان تخت تو نی می زد

پری کوچک خیسی بود

 

مچاله کرد تو را در خود

و چنگ زد تن داغت را

 

میان پیرهنت پُر شد

گزید گردن داغت را

 

و بعد ملحفه را پس زد

بلند شد، تن سرخی داشت

 

و مرگ دور تو می رقصید

و مرگ دامن سرخی داشت…

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی