تبلیغات:
امروز :چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
سنگین تر از گوش هایش
مدال های بر سینه اش بود
ژنرال پیری که یادش نمی آمد
سال ها برای کدام جناح جنگیده است
دیروز عصر، مرگ از پشت سر صدایش کرد
رفت، مقابلش ایستاد
و مدال ها کلاه از سر مرگ برداشتند
مرگ خم شد
دست پیرمرد را بوسید
و باهم از کادر خارج شدند…
از : لیلا کردبچه
برچسب ها : لیلا کردبچه
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...11011 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10196 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8598 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8210 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۱۹۵۲
کل تفنگا رو بسوزونید مردم همه از جنگ بیزارن شاید ...394 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۰۹
من ابر پربارانم اما وقت بارش نیست بغضم! ولی ...873 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۴۱۸
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی ...884 بازدید - بدون ديدگاه - ۶۴۰
از یـاد تـو بـرنـداشـتـم دسـت هـنـوز دل هست به ...1514 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
