امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۹۸۰

هوای گامهایم را دارد این خیابان

که سال تازه در امتدادش

به راه افتاده است.

و همچنان که همراهم می آید سایه ی درختان را می شمارم

و می رسیم به میدانی

که سال را بهتر می شناسد از من.

 

به روی سکویی می نشینیم

و بوته ی شمشادی گیج می خورد

کنار دستم.

به بوی صمغ پریشان سر می نهم

سال را می بینم گم می شود

در ازدحام صنوبرهای خاکستری.

 

هوای چند کودک بازیگوش

هنوز می وزد از لابه لای درختان.

بنفش و سرد فرو می ریزد افق

و کودکان را می تاراند از جشن گیاهی.

ترنم تن می آمیزد در موسیقی صبور مغرب

به خانه بر می گردم

کلید را می چرخانم در قفل در

و خانه آرام

سلام می کند

به چین تازه ی پیشانی.

 

 

از: محمد مختاری

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی