امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۹۸۱

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد

و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

 

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار

سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

 

او را چه خبر از من و از حال دل من

کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد

 

این طرفه که او من شد و من او وز من یار

بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد

 

هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر

کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

 

معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم

عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟

 

بیچاره دل ریش عراقی که همیشه

از نوش لبان، بهره به جز نیش ندارد

 

 

از : عراقی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی