عشق ، چشم افکنده و جز ما ندیده ست این زمان
وز برای خویش ، ما را بر گزیده است این زمان
دیده دل ها را و سنجیده تمام و از نیام
تیغ خویش از بهر ما ، بیرون کشیده ست این زمان
تا هنرها دیده از ما در طریق عاشقی
بندگان سنجیده و ما را خریده ست این زمان
گرچه تک تک ، هر یک از عشاق ، لحنی خوانده اند
عشق ، تنها نغمه ی ما را شنیده ست این زمان
در شکار جان و دل ، صیّاد ما پر حوصله است
لاجرم در خورد ما ، دامی تنیده ست این زمان
نیک و بد کرده است و تشریف قبول خویش را
راست بر بالای شوق ما بریده ست این زمان
▄ ▄ ▄
واژه ی عاشق که جز در قصّه ها ، جایی نداشت
در وجود ما ، به عینیّت رسیده ست این زمان
کوکبی که روزگاری ، در شب مجنون دمید
در کبود آسمان ما دمیده ست این زمان
خون جوشانی که روزی بیستون را رنگ زد
گشته سیل و در رگان ما ، دویده ست این زمان
از : حسین منزوی