امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

ـ مرا ببخش ..  و آنگاه مغز زن ترکید!

و گیسوانش بر روی پیرهن ترکید

 

و بعد ذوب شد و در بغل فشرد مرا

و سینه هایش در دستهای من ترکید

 

مغاعلن فعلاتن میان خون گم شد

و وزن شعر بهم خورد و تن تتن ترکید:

 

و بعد یک شب پاییزی،

زنی دوباره مرا زایید

جنین لاغر من افتاد،

کنار نعش تو در بستر

 

تو مرده بودی و چشمانت

شبیه مرگ دو تا دریا

تو مرده بودی و دستانت،

شبیه مرگ دو تا کفتر

 

و بعد پیش تو افتادم،

کفن شکوه غریبی داشت

هنوز بوی کمی شب بو

هنوز طعم کمی شبدر!

 

سپیده می زد و سرهامان

کبود می شد و می لرزید

سر من و تو گره می خورد،

میان خاک به یکدیگر

 

و من دوباره تو را کشتم،

که باز پیش خودم باشی

فقط میان همین خانه،

فقط میان همین دفتر!

 

مفاعلن فعلاتن فع،

جنون گرفت و دگرگون شد

و رنگ قافیه ها خشکید،

میان آتش و خاکستر…

 

جنازه خواست بگوید که دوستت دارم

که ذرّه ذرّه ورم کرد و در کفن ترکید

 

جنازه پودر شد و زیر آسمان گم شد

و قلب ِ راوی در زیر ِ پیرهن ترکید!

 

خیال داشت که از شهر مرده کوچ کند

که بین راه تونل گم شد و ترن ترکید …

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی