دو سال بود که در خانه برف می آمد
کلاغ یخزدهای روی بند رختم بود
حیاط گم شد و دیوارها ترک خوردند
کسی زمین افتاد: آخرین درختم بود!
صدای جیغ، سرم را به بالشم میکوفت
صدای جیغ هیولای زیر تختم بود!
صدا می آمد … میخواستم که بگریزم
فقط بلند شدن درد داشت … سختم بود!
میان آینه یک پیرزن صدایم کرد
که دخترم بود و چند تا عروسک داشت
کمی تکان خوردم، رفت و دیگری آمد
اتاق کوچک من چند جور بختک داشت
زنی جوان وسط قاب عکس می رقصید
که بوی بنزینش پخش بود و فندک داشت
غریبه ای وسط خانه ام قدم می زد
که سایه اش کت و شلوار داشت، عینک داشت!
نگاه کردم و سقف از اتاق بیرون رفت
من و هیولا با هم تکان تکان خوردیم
دو زخم چرک، دو ترسوی بی نوا بودیم
که از زمین خوردیم و از آسمان خوردیم
سلامتی کسی نه، به نیت خودمان
فقط به کوری چشمان دوستان خوردیم
چقدر طعم بدی داشت، بوی سگ می داد
غزیبه ریخت و ما چند استکان خوردیم
سلیطه ای قجری با شلیته می رقصید
دوباره چارقدش وا شد و حجاب نداشت
زنی که هر چه صدا می زدم عقب می رفت
که سرد می شد و میلی به تختخواب نداشت
اتاق تنگ شد و چارپایه می لرزید
دوباره افتادم ، دار من طناب نداشت!
کسی میان تنم ذره ذره می پوسید
که شکل شازده ها بود و احتجاب نداشت!
از : حامد ابراهیم پور