امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۱۲۴

بختت شبیه اسب سیاهی

دیوانه بود و رام نمیشد

جان کندنت تمام شد اما

تنهاییت تمام نمی شد

 

از آن بهشت گمشده هربار

بیرون شدی و سیب نخوردی

چیزی به جز دروغ ندیدی

چیزی به جز فریب نخوردی

 

هر بار پشت پرده شکستی

تسلیم شو عروسک غمگین

این رودخانه آب ندارد

ماهی سیاه کوچک غمگین

 

میخواستی غزل بنویسی

هی خط زدی دوباره نوشتی

دیدی که راه چاره نمانده

با گریه چارپاره نوشتی

 

شاید دوباره شعر نوشتن

چون یک بلیط یکسره باشد

باید دوباره شعر بگویی

حتی اگر که مسخره باشد

 

ای شعر … ای صلیب شکسته

انکار کن حواری خود را!

در کوره ها و بسوز و بسوزان

ابیات انتحاری خود را

 

خورشید را به یاد بیاور

در شیشه های عینک دودی

ماهی سیاه خسته شنا کن

در رودخانه های عمودی

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی