امروز :چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۴۲

پنهانت می کنم پشت پرده ها

زیر پوست

در کلمه

در دهان

 

پدیدار می شوی در ندیدارها…

 

دست بر دهانت می گذارم

و پنهانت می کنم در مرگ …

تابوت را می بندم

و تاریکی ِ تو را

از تاریکی ِ جهان جدا می کنم.

خودم را می زنم به آن راه

که تو نیستی

ریشم بلند می شود

بلند می شوم

خودم را می زنم به بیداری

به خواب

که سخت است

نبضت مدام بگوید:

چرا؟

چرا؟

چرا؟

چرا؟

چرا؟

چرا؟

 

خودم را می زنم به خیابان های

شب های

سیگار های

های های منی که از خلآ پر بود…

همین طور برای خودم می خندم

همین طور برای خودش اشک می آید

 

همین طورهاست

که دیوانگی پیراهن ِ کلمه اش را پاره می کند

و گورت را می کند

می کند

می کند

می کند

می کند

می کند …

 

آب بیرون می زند.

 

 

از : گروس عبدالملکیان

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی