هزار و سیصد و …. فرقى نداره!
زمان بى ارزشه توو این حوالى
من اینجا توو دلِ تقویم حبسم
عجب عیدى..چه هف سینى..چه فالى
یه سالى میگذره از اول عید
تموم زندگى رو خواب برده
نشسته م پاى سریالاى نوروز
با آجیلى که اصلا دس نخورده
همیشه حال و روزم اینه اما
به امید بهار سالِ دیگه م
مى شینم رو به روى آینه هرشب
با گریه به خودم تبریک مى گم
همیشه ماهِ فروردین واسه من
به غیر از غصه ى دورى نداشته
خرید عیدمم رد گم کنى بود
کسى پاشو توو این خونه نذاشته!
میون تنگ،ماهیا رو کشته م
همین دو تا که موندن آخریشه
به قدرى گریه کرده م پیش روش که
داره توو موج اشکام غرق مى شه
از : امید روزبه