امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۸۲۱

امروز هم

بی «صبحت به خیر عزیزم »ات آغاز شد

یک جمله ی ساده که قادر بود

خورشید مرا

از پشت کوهها بیرون بکشد

بالا بیاورد

بنشاند پشت میز صبحانه

 

من در ادامه ی شب

میز را چیدم

من در ادامه ی شب

صبحانه ی گنجشک ها را دادم

من با چراغهای روشن

به خیابان زدم

و هیچ کس نمی دانست

در درونم زن دیوانه ایست

که روزش

به چند کلمه وابسته است.

 

 

از : رویا شاه حسین زاده

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : ۴ دیدگاه
  1. زهرا می‌گه:

    خیلی حس خوشایندیه که آدم بیاد و ببینه شعر تازه گذاشتین:)
    مرسی:)

  2. طوبی می‌گه:

    سلام
    اتفاقن اشعار خانم سلبی ناز رستمی هم چنین حس و حال قشنگی دارد. امتحان کن . من که اشعارش را دوست دارم. شما هم حتمن …اشعار خانم کاظمیان هم خوب است.

    • ویرگول می‌گه:

      سلام، ممنون از حضورتون و معرفی شاعرهای خوب و کمتر شناخته شده، در مورد خانم رستمی که وبلاگ و مجموعه شعرشونو رو پیدا کردم و سرفرصت خواهم خواند…اما در مورد خانم کاظمیان متاسفانه چیزی پیدا نکردم …. باز هم ممنونم از شما







خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی