امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

هزار و سیصد و …. فرقى نداره!

زمان بى ارزشه توو این حوالى

من اینجا توو دلِ تقویم حبسم

عجب عیدى..چه هف سینى..چه فالى

 

یه سالى میگذره از اول عید

تموم زندگى رو خواب برده

نشسته م پاى سریالاى نوروز

با آجیلى که اصلا دس نخورده

 

همیشه حال و روزم اینه اما

به امید بهار سالِ دیگه م

مى شینم رو به روى آینه هرشب

با گریه به خودم تبریک مى گم

 

همیشه ماهِ فروردین واسه من

به غیر از غصه ى دورى نداشته

خرید عیدمم رد گم کنى بود

کسى پاشو توو این خونه نذاشته!

 

میون تنگ،ماهیا رو کشته م

همین دو تا که موندن آخریشه

به قدرى گریه کرده م پیش روش که

داره توو موج اشکام غرق مى شه

 

 

از : امید روزبه

ادامه مطلب
+

سال آینده خسته و اخمو

سال آینده خنده کم دارد

سال آینده جنگلی خشک است

که درخت و پرنده کم دارد

سال آینده سال غمگینی ست

که دلش را به هیچ خوش کرده

سال در یک گذشته چسبیده

پای قرص رونده کم دارد

سال تحویل ما به چوبه ی دار

سال تحویل ما به زندانبان

سیصد و شصت و پنج تا شاعر

سیصد و شصت و پنج تا زندان

سیصد و شصت و پنج تا رویا

کهنه و خسته و بلاتکلیف

سال رویای در به در مانده

گوشه ای از حقارت میدان

سال انبوه چشم ها خاموش

سال انبوه دست ها تنها

سال پست دروغگوی کثیف

“راستی” لال و بی صدا تنها

سال آغاز راه رنج شدن ِ

عاشقانی که عشقشان دور ست

سال تقلیل ما به یکدیگر

سیصد و شصت و پنج تا تنها

سبزه ها را نچین ستاره ی من!

وحشت و رنج و دردسر کم نیست

در دل ازدحام خاموششان

ترس تنهایی و خطر کم نیست

سیصد و شصت و پنج تا عابر

در مسیر عبور می میرند

توی این راه تا ابد هموار!!!

تیغ تیز و لب تبر کم نیست!

سال آینده عشق بیمار است

عشق بیمار، شین نمی خواهد!

سفره مان لب به لب پر از “خ” بود

سفره ی ما که سین نمی خواهد

خون و خاک و خزان و خط خوردن

خار و خاشاک و خواری جنگل

اشرف راه های بی برگشت!

پای دل کنده مین نمی خواهد!

از سر خط که جنگلی سبز است

تا ته شعرهای گیلانی

آسمان جهان ما ابری ست

ابر بی هیچ اشک و بارانی!

سال آینده سال پر شوری ست

سال جنگ و جدال و خون بازی

سال تبدیل ما به اعدامی

سال تبدیل ما به زندانی

من پر از بغض کهنه ام دیوار!

از تو یک گوش امن می خواهم

می روم سر به نیست تر بشوم

از تو پاپوش امن می خواهم

سیصد و شصت و پنج تا جانی

در جهان یکه تاز و همدستند

اشرف سال بعد هم تنهاست

از تو آغوش امن می خواهم…

از : اشرف گیلانی

ادامه مطلب
+

عید که آمد

فکری برای آسمان تو خواهم کرد

یادم باشد

روزهای آخر اسفند

دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم

و گلدانی کنار ماهت بگذارم

 

زندگی که همیشه اینجور پیچ و تاب نخواهد داشت

بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی

بایستی کنار پنجره

و با درخت و باغچه صحبت کنی

 

پنهان نمی کنم

که پیش از این سطرها

“دوستت دارم” را می خواستم بنویسم

حالا کمی صبر کن

بهار که آمد

فکری برای آسمان تو

و سطرهای پنهانی خودم خواهم کرد …

 

 

 

از : حافظ موسوی

 

 

 

ادامه مطلب
+

می دَمَد شبگیر فروردین و بیدارم

باز شبگیری دگر

وز سال دیگر، باز

باز یک آغاز …

 

 

از : مهدی اخوان ثالث

 

 

کنار سفره نشستن، کنار ماهی ها

نگاه کردن ِ با اضطراب و دلشوره

به هفت سین ِ غم انگیز و ناقص امسال

و بعد خواندن ِ آهسته ی دو تا سوره

 

به هر چه ممکن و ناممکن است چنگ زدن

سقوط کردن ِ بعد از شکستن ِ کلمات

فقط گرفتن ِ دندانه های «عشق» به دست

«دلم گرفته و بدجور تنگه واسه صدات!»

 

بدون روشنی و گرمی است این خانه

به باد داده کسی آتش ِ زیاد ِ تو را

کنار سفره نشستم بدون سبزه و شمع

که سال نو هم تحویل من نداده تو را

 

اگرچه می گذرند این دقایق عوضی

میان آینه ها روسیاهی عید است

جوانه ها همه روی درخت یخ زده اند

که سال هاست از اینجا بهار تبعید است

 

نشسته ام به امید دوباره دیدن ِ تو

در انتهای جهان فکر می کنم که دریست…

پریده از وسط تنگ، ماهی کوچک

که فکر کرده که بیرون هوای خوب تریست!!

 

 

 

از : فاطمه اختصاری

 

 

 

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

 

سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

 

 

ار : حافظ

 

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی