امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۷۵۷

بیست و هش ساله دارم می جنگم

جنگ با دشمنی که فرضی نیست

من یه عمره که توی محاصرم

بین من با دشمنم مرزی نیست

همه چی تو زندگیم زیادی بود

اما من واسه خودم کم بودم

من یه عمره که همیشه انگار

وسط خط مقدم بودم

از همون بچگی ترکش خوردم

دست و پای من و همبازیم کو؟

من همه روحمو از دست دادم

پس بگو مدرکِ جانبازیم کو !؟

من یه عمره که توی محاصرم

شبا از ترسِ خودم بیدارم

پشت سر پـُلا رو نابود کردم

سر رام میدونِ مین می کارم

من اسیرم توی فکرای خودم

من سرِ راهِ خودم سد می شم

واسه ی اینکه به جایی برسم

از روی جنازمم رد می شم

بیست و هش ساله دارم می جنگم

جنگ با دشمنی که فرضی نیست

دشمن اصلی من خودِ منم!

بین من با دشمنم مرزی نیست

از: میلاد دارابی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : ۲ دیدگاه
  1. ساجده می‌گه:

    دشمن اصلیِ من خود منم…بین من با دشمنم مرزی نیست
    خیلی دوسش دارم این شعرو
    پ.ن:چند وقت پیش که نتونستم وبلاگتون رو باز کنم خیلی ناراحت شدم اما خوشحالم که تونستم دوباره پیداتون کنم.
    خونه جدید مبارک.







خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی