آبان سلام! لعنتی سال های دور
ای شاهراه فاجعه ، ای مسلخ عبور
ای هر شبت بلند تر از روده های سگ
ای روزهات مثل شبِ تار ، سوت و کور
اینکه مدافع الفی ، خود دو رنگی است!
چون سایه هیچ جا نشده پاسبانِ نور
یک وصله ای به پیکره ی سال و ماه ها
جا باز کرده ای به حضورت ولی به زور
پاییز پای آمدنت زار میزند
می آیی و نگاه می اندازی و غرور
می بارد از هوای فجیعِ رسیدنت
آبان به روز دومش از درد مرده بود
از : سعید زارع محمدی
سلام و خسته نباشید
خیلی زیباااااااا بود…
تشکر از زحمات تون….
سلام…ممنونم از همراهیتون