امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۷۷۶

 

آبان سلام! لعنتی سال های دور
ای شاهراه فاجعه ، ای مسلخ عبور

 

ای هر شبت بلند تر از روده های سگ
ای روزهات مثل شبِ تار ، سوت و کور

 

اینکه مدافع الفی ، خود دو رنگی است!
چون سایه هیچ جا نشده پاسبانِ نور

 

یک وصله ای به پیکره ی سال و ماه ها
جا باز کرده ای به حضورت ولی به زور

 

پاییز پای آمدنت زار میزند
می آیی و نگاه می اندازی و غرور

 

می بارد از هوای فجیعِ رسیدنت
آبان به روز دومش از درد مرده بود

 

 

 

از : سعید زارع محمدی

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : ۲ دیدگاه
  1. سوگندصفا می‌گه:

    سلام و خسته نباشید
    خیلی زیباااااااا بود…
    تشکر از زحمات تون….







خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی