امروز :جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۲۱۲

ایرانیا در این شب بی در چگونه ای؟

از ظالمی به ظالم دیگر چگونه ای ؟

 

ای خسته از تعفن شاهان سلطه ور

حالی در این فضای معطر چگونه ای؟

 

ای شانه ات سبک شده از رنج تاج و تخت

امروز زیر پایه ی منبر چگونه ای؟

 

از کشتی شکسته رها کرده خویش را

بر تخته پاره مانده شناور چگونه ای ؟

 

از گاو چاق خویش به در برده از مسیل

با هفت چاق گشنه ی لاغر چگونه ای ؟

 

ای از قفس پریده به شوق رها شدن

در باغ با شکستگیه پر چگونه ای ؟

 

هان ای زن گریخته از شوی بدسرشت!

افتاده زیر یوغ دو شوهر چگونه ای؟

 

از زیر خاک رفته برون همچو مار گنج

مغبون نشسته بر زبر زر چگونه ای ؟

 

ای کلفت رها شده از خان خانگی

همسایه را کنون شده نوکر چگونه ای ؟

 

از باختر رها شده اندر خیال خویش

افتاده گیر قلدر خاور چگونه ای ؟

 

ای خلق خسته از سگک کفش داریوش

زیر سم جناب سکندر چگونه ای ؟

 

ای مرغ پر کشیده از آن شاخه ی فقیر

پر کنده بر ذغال صنوبر چگونه ای؟

 

از یک فریب گشته رها این زمان بگو

حیران میان مکر مکرر چگونه ای ؟

 

زین پیش هر چه بود تنی بود و گردنی

بر نیزه ی گداخته ای سر چگونه ای ؟

 

ای شاکی از زمین و زمان حکم حکم توست

اینک بگو به کسوت داور چگونه ای ؟

 

ای از جهان شناخته چاهی و چاله ای

یک عمر در مدار مدور چگونه ای ؟

 

بر ما گذشت نیک و بد روزگار و رفت

تا بینمت که در صف محشر چگونه ای ؟

 

 

از : حسین جنتی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی