زنی که میوهی ممنوعهست
زنی که بیوهی ممنوعهست
شراب و شیوهی ممنوعهست
در استکان ننوشیده
شراب خانهای از شرم است
بلوغ ماهی خونگرم است
مهی غلیظ، مهی نرم است
اگر لباس نپوشیده!
[زنی که صاعقه وار آنک…]
بلند مرتبه و زیرک
بدون حلقه و بی مدرک
شناسنامهی من بوده
به یاد گردن خیس قو
به یاد گرد رم آهو
مداد می کشد و ابرو
فقط ادامهی من بوده
زن موقر در تذهیب!
زن مراقبه و تهذیب!
مرا ببوس به هر ترتیب
که خیر آخرتم این است
به چرخش صدف و کوسه
کنار ساحل و سنبوسه
مرا ببوس پس از بوسه
شروع عاقبتم این است.
بگیر گیس زلیخا را
حسود باش، زن زن ها
مرا بعشق که عقل اینجا
زرنگ کوچهی خالی بود
در این کشاکش حبل الله
مرا که خشک شدم در چاه
بکش بکش که بگوید ماه
چه یوسفی متعالی بود
بریده اند جهاتم را
و پنجهی حملاتم را
عقاب هستم و ذاتم را
نمی شود به پرستو گفت
دلم گرفته و چرکین است
دلم پراست که سنگین است
به لاکپشت که غمگین است
چگونه می شود آهو گفت.
از : شهرام میرزایی