امروز :پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۸۸۱

دنیا که غمگین می شود، باران که می گیرد

شاعر دوباره دردِ بی درمان که می گیرد

 

نوح از مسافرهای کشتی جا که می ماند

ساحل که دریا می شود، طوفان که می گیرد

 

دنیا که وارون می شود، عادت که می چرخد

طوطی سراغ از نعشِ بازرگان که می گیرد

 

دستانِ شب، امّیدِ روزی بازگشتن را

از شهریارِ شهرِ سنگستان که می گیرد

 

رعیت که پنهان می شود، خرمن که می سوزد

سردارِ یاغی راهِ کوهستان که می گیرد

 

دستانِ کاکارستمِ از حبس برگشته

در کوچه چادر از سر مرجان که می گیرد

 

ضحاکِ از زنجیر جسته، انتقامش را

از مغزهای مردم ایران که می گیرد

 

در خانه می مانیم، امیدِ رستگاری نیست

این زندگی دیگر به ما آسان نمی گیرد!

 

 

از : حامد ابراهیم پور

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی