امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۰۷۸

دو چشم سرخ – دو ماهی قرمز نگران – داشت

دو تا پرنده‌ی بی آسمان – دو دست جوان – داشت

 

سرش تجسم سوزان دوزخی ابدی بود

هزار جمله‌ی آتش گرفته توی دهان داشت

 

بنا نبود که یک شعر نیمه کاره بماند

قرار بود کس دیگری شود … غم نان داشت

 

هزار مرتبه در چنگ روزگار تلف شد

شکسته بود دلش ، گرچه باز هم ضربان داشت

 

دلش شبیه سر یاکریم گمشده‌ای بود

که زیر پنجه یک گربه کنده می‌شد و جان داشت!

 

شبیه آدمکی کهنه بود در ته صندوق

غم ندیده شدن زیر هر رگش جریان داشت

 

به فکر دور شدن، گم شدن، به فکر سفر بود

هزار خاطره‌ی زخم خورده در چمدان داشت

 

قرار بود کمی ماجرای تازه بسازد

برای دیدن خورشید، چند ماه زمان داشت

 

و گفت پیش خودش: صفر احتمال کمی نیست!

خیال داشت کمی زندگی کند؛ سرطان داشت …

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی