امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۱۹۴

به جز هوای رهایی به سر نداشته باشی

هوس کنی بپری بال و پر نداشته باشی!

 

میان معرکه عمری پلنگ باشی و حالا

برای هیچ غزالی خطر نداشته باشی!

 

خطر که هیچ وجودت، تمام بود و نبودت

اثر نداشته باشد، اثر نداشته باشی!

 

تمام شب به تماشا به ماه چشم بدوزی

ولی برای پریدن جگر نداشته باشی…

 

شب این شب ظلمانی احاطه ات کند اما

دو چشمِ شب شکنِ شعله ور نداشته باشی

 

خلاصه کرک و پرت را زمانه ریخته باشد

تو از غرور خودت دست بر نداشته باشی

 

نگو که از تو گذشته، اگر چه مثل گذشته

هوای خون و خطر آنقَدٓر نداشته باشی!

 

ولی پلنگ پلنگ ست اگر چه خسته و تنها

اگر چه چیزی از آن شور و شر نداشته باشی

 

 

 

از : بهروز یاسمی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی