امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۱۶

 

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

 

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت

که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

 

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز

در انتظار نفس های دیگرید از من

 

خزان به قیمت جان جار می زنید اما

بهار را به پشیزی نمی خرید از من

 

شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه

عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

 

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی

چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

 

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من

شما که با غم من آشناترید از من

 

 

از : حسین منزوی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی