من بانوی تاجدار عشقم را
که در قصرِ غصه و سوسن سـُـکنا دارد ،
شبانه به کوچه های سرگردانیم دعوت می کنم !
بانوی عشق من ،
با تاج ِ سوسنش
پابرهنه و گرسنه
به کوچه های سرگردانی من می آید !
آخرین بار
او را به جایی بردم ،
تا به وضوح ببیند
اژدهای هزار چشمی را
که بر پیچک ِ هزار پیچ شاخک هایش ،
گنجشکی تنها
گل سرخی را
در آواز پیوسته صدا می زد !
از : حسین پناهی