شنیدم تو از خونه بیرون میای
جنون زمین و زمان حتمیه
تو از آذری بگذری، پیش پات
قیام یه ستار خان حتمیه
واسه ت “برج میلاد” قد میکشه
“نیایش” میفته رو خط چشت
شنیدم که “پیروزی” تو مشتته
یه “نیروهوایی” شده ارتشت
رو بام ولنجک بهم زل زدی
من و جای تهران نیگا میکنی
تو بغضم ترافیک ” همت ” گمه
ترافیک و با بوسه وا میکنی
تو اونقدر گرمی که با دیدنت
کلکچال و توچال هم تب کنن
باید سنگ فرش “ولیعصر” رو
سر راهت از نو مرتب کنن
من از خط آبی چشمای تو
دارم انقلاب و رصد میکنم
نمیدونم این دفعه ی چندمه
که “دروازه شمرونُ” رد میکنم
شنیدم تو از خونه بیرون میای
درختای “تجریش” حظ میکنن
تو که ساکتُ بستی اخبار گفت
دارن پایتختُ عوض می کنن!
از : میثم بهاران