به جانیان برسانید : جان اضافی نیست
که هشت سال جوان داده ایم…. کافی نیست؟
بخوان صدای مرا … شعر نیست، دین من است
«تبار خونی ِ گلهای» سرزمین من است
بترس و کینه ی این قوم را زیاد مکن
به دستبوسی ِ روباه، اعتماد مکن!
بر آن شدند که کار ِ تو را تمام کنند
از آن بترس که خرگوشها قیام کنند!
به ساکنین شب از صبح ِ روسپید مگو
به مادران ِ پسر داده از امید مگو
برای گریه ی بالای دار روضه بخوان
برای این وطن ِ داغدار روضه بخوان
بزن به سینه که با این سرود گریه کنیم
به سوگواری ِ اروند رود گریه کنیم…
به آفتاب عرق کرده ی تموز قسم
به تشنه کامی ِ این خلق ِ تیره روز قسم
به جور باد … به گلبرگهای چیده ی ما
به خاک سرخ … به گلهای سربریده ی ما
«که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند»
از : حامد ابراهیم پور