امروز :پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۱۰۶

احساس کردی غده ای توی سرت مُرده

ترسیده بودی فکر کردی مادرت مرده

 

احساس کردی صورتت چون لاک پشتی پیر

کوچک شده، زیر متکای ترت مرده

 

برخاستی … دورت پر از موهای قرمز بود

برخاستی … دیدی زنی در بسترت مرده

 

با گریه فهمیدی که نیم اولت زنده است

با گریه فهمیدی که نیم دیگرت مرده

 

می خواستی با شعر، ترست را بخشکانی

دیدی کسی شکل تو لای دفترت مرده

 

خودکار از دست تو می افتد، تنت سرد است

لاغر شدی و دستهای لاغرت مرده …

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی