وقتی به بامدادان
مهر ِ سپهر ، جلوه گری را ،
آغاز می کند ؛
وقتی که مهر ،
پلک گرانبار خواب را ،
با ناز و با کرشمه ز هم باز می کند
آنگه ستاره ی سحری ،
ــ در سپیده دم
خاموش می شود ؛
آری
من آن ستاره ام ،
که با طلوع گرم تو در زندگانیم
خاموش گشته ام .
ــ از یاد روزگار فراموش گشته ام ــ
از : حمید مصدق