رویا ،
پشت ِ پنجره ایستاده بود !
با دفتر حسابُ چشمان میشی اش !
دنیا ،
در ایوان نشسته بود
با قیچی ُ چلوار ِ سفید ُ چشمان میشی اش !
من ،
در حیاط خوابیده بودم
با تسبیح بلند ِ چشمان میشی ام !
بادکنکی از فراز بید ،
زردُ
گـِـردُ
سبک گذشت ….
از : حسین پناهی