امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۰۶۲

 

دلم می خواهد ،

فارغ از دندان درد ِ ابتذال ، ترانه بخوانم !

می دانی چیست ؟

نمی دانم !

ولی فکر می کنم که در این دنیای بزرگ

علاوه بر دریای سرخ ،

چیزهای دیگری هم وجود دارد !

مثلن یک سوال !

یک سوال ِ مشکل که هیچ کس جوابش را نمی داند !

فکر می کنم شب ُ روزی

که گلیم دو رنگ زندگی ما را تار و پودند ،

به یک سوال ِ بی جواب ختم می شوند !

رنگ ،

ختم ،

گلیم ،

جواب !

سرم گیج می رود !

گیج می رود

و این حق را هم به تو می دهم که سرت گیج برود !

کاش تنها نبودی !

آنوقت می توانستم به این موضوع و موضوعات ِ دیگر

اینقدر بلند بخندم

تا همسایه هایم از خواب بیدار شوند !

می دانی ؟

انگار چرخ و فلک سوارم !

انگار قایقی مرا می برد !

انگار روی شیب ِ یرف ها با اسکی می روم !

مرا ببخش !

.

.

.

از : حسین پناهی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی