امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۸۴۳

 

جا می خورد از تردی ساق تو پرنده!

ایمان منی سست وظریف و شکننده !

 

هم , چون کف امواج «خزر» چشم گریزی

هم , مثل شکوه«سبلان» خیره کننده !

 

می خواست مرا مرگ دهد آنکه نهاده ست

بر خوان لبان تو , مربای کشنده !

 

چون رشته ی ابریشم قالیچه ی شرقی ست

بر پوست شفاف تو رگ های خزنده !

 

غیر از تو که یک شاخه ی گل بین دو سیبی

چشم چه کسی دیده گل میوه دهنده !؟

 

لب های تو اندوخته ی آب حیات است

اسراف نکن این همه در مصرف خنده !

 

ای قصه موعود هزار و یکمین شب

مشتاق تو هستند هزاران شنونده

 

افسوس که چون اشک، توان گذرم نیست

از گونه ی سرخ تو ـ پل گریه و خنده !

 

عشق تو قماری است که بازنده ندارد

ای دست پیوسته پر از برگ برنده…

 

 

 

 

از : غلامرضا طریقی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی