امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۷۴۱

زیبایی ِ زوال همین است عزیزم

که شاید این آخرین عزیزمی باشد

که وزن دنیا را

به منقار پرنده می‌رساند

و جهان به تعادلی می‌رسد

که ما تنها دو ماهی ببینیم

در حوض مدوّری

 

وقتی می‌گویم عزیزم

نمی‌دانم که منظور من کدام پرنده است

بر کدام درخت

رو به کدام پنجره …

وقتی می‌گویم عزیزم

نمی‌دانم که تو از کجای منظورم آغاز می‌شوی

نمی‌دانم که تمام شدن تو هم ربطی دارد به زوال ِ زیبایی؟

من از کجا بدانم؟

پتو را می‌پیچم به خودم

به لیوان چای…

از : رویا زرین

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی