امروز :جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

جای یک چارگوش

سپید

جای یک میخ کوچک و تیز

مانده روی سینه ی دیوار

شاید این خالی

عکس بادی در قفس بوده است

رو به روی جوخه ی خاموش سنگی سخت

شاید این

تصویر گور مرد گمنامی

در زمستان است

 

 

 

از: رویا زرین

 

 

ادامه مطلب
+

سرزمین بی‌حاصلی می‌بینم

بناهای سست و حصارهای بلندی

تابوت های زیادی که بدرقه می‌کنی

و آرزوهای زیادی، که به گور نمی‌بری.

 

در فنجان‌ات آب بزرگی می‌بینم

که می تواند از اشک و فاصله باشد

و آب، روشن اگر بود روشنی‌ست

و آبِ مکدر اندوه است

و ریشه های کنده می‌بینم

یعنی سفر می کنی که مردمان زلالی ببینی

نمی بینی

 

می‌بینم که محبوبی داری

با سری سبز و قدی متوسط و قلبی بزرگ

و چه پیشانی فراخی دارد این مرد!

که زبان چه گوارا را می‌فهمد

و چه پیشانی روشنی دارد این مرد!

که زبان ناظم را می‌فهمد

و زبان شاعران دیگری را

و زبانش را دخترم

در بوسه‌ای بلند، می‌فهمی.

 

هی!

روزگار سختی می‌بینم

دشوارتر از خیانت پدرانی

به کودکانشان

دشوارتر از خیانت کودکانی

به مادرانشان

و عمری دراز می‌بینم

که برای تو نیست

که برای محبوب تو نیست.

 

عمری دراز و لعنتی ابدی

که برای سرزمین بی‌حاصلی است

با بناهای سست و

حصار های بلند …

از : رویا زرین

ادامه مطلب
+

زیبایی ِ زوال همین است عزیزم

که شاید این آخرین عزیزمی باشد

که وزن دنیا را

به منقار پرنده می‌رساند

و جهان به تعادلی می‌رسد

که ما تنها دو ماهی ببینیم

در حوض مدوّری

 

وقتی می‌گویم عزیزم

نمی‌دانم که منظور من کدام پرنده است

بر کدام درخت

رو به کدام پنجره …

وقتی می‌گویم عزیزم

نمی‌دانم که تو از کجای منظورم آغاز می‌شوی

نمی‌دانم که تمام شدن تو هم ربطی دارد به زوال ِ زیبایی؟

من از کجا بدانم؟

پتو را می‌پیچم به خودم

به لیوان چای…

از : رویا زرین

ادامه مطلب
+

 

وقتی شقیقه هایم از تحمل زخم های کهنه تیر می کشند

مجبور می شوم

به دورترین عزیزترینم

با بلندترین صدا بیندیشم …

 

 

از : رویا زرین

 

 

ادامه مطلب
+

 

از هیچ

پرت می شوم اینجا

و دانه ات را باد

از هیچ کجای بالا دست

رها می کند روی دامن امنم

تو ریشه می زنی در من

سبز می شوی

و روی کتف های تو لانه می سازم

برای روز مبادا

 

برای گریه های طولانی

برای لحظه های کوتاهی

که با تو قهر خواهم کرد

و بعد از آشتی

زمین دوباره همان گلوله ی آبی ست

که رها مانده در بلندی اعماق

چقدر زیر پایمان خالی ست

و آسمان

چه قدر خالی تر

 

 

 

از : رویا زرین

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی