تو چنگ ابرای بهار افتادم و در نمیام
چشمامو سرزنش نکن ، از پسشون بر نمیام
پیر شدم تو این قفس ، یه کم بهم نفس بده
رحم و مروتت کجاست ، جوونیامو پس بده
فکر نمی کردم بذاری
زارو و زمین گیر بشم
فکر نمیکردم که یه روز
این جوری تحقیر بشم
اون همه که دلم برات به آب و آتیش زده بود
حتی اگه سنگ بودی ، دلت به رحم اومده بود
دلش نخواست و نمی خواد یه روز به حرفام برسه
شادی می خواد رقیب من به آرزوهام برسه
پسند من تو هستی که این همه بخت من سیاست
دلبر خودپسند من قله ی خوشبختی کجاست
ازت می خواستم بمونی ، بهت می گفتم که نری
این روزا نیستی اما باز ، به پات می افتم که نری
تو فکرتم اما دلم
هی میگه فکرشم نکن
یه کم به فکر تو نبود
پس دیگه فکرشم نکن
از : حسین صفا