امروز :یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

و آنگاه که پلکهایت ….

 

چه می گویم ؟

تو که دیگر نیستی ….

 

 

از : م . محمدی مهر

بیا !

بیا و برگرد …

برگرد و نگذار

که به بی کسی عادت کنم ….

از : م . محمدی مهر

مهم نیست ، کـِـی ؟!

مهم نیست ، چطور ؟!

مهم نیست ، چرا ؟!

تو

رفته ای ….

همین !

از : م . محمدی مهر

یک مثلث ساده است :

تو …

خاطراتت …

زندگی ام …

از : م . محمدی مهر

یکی بود

یکی نبود

یکی من بودم که هنوز هستم ….

یکی تو بودی که دیگر ….

از : م . محمدی مهر

 

نمی دانم ….

تو به آسمان چشم دوخته ای

یا آسمان را به چشمان تو ….

 

 

از : م . محمدی مهر

 

ادامه مطلب
+

 

دست در دست تو

تمام خیالاتم را

پیاده روی می کنم ….

 

از : م . محمدی مهر

ادامه مطلب
+

 

قبول که ما دو خط موازی

هیچگاه به همدیگر نمی رسیم

فقط

کمی فاصله را کمتر کن

می خواهم بهتر ببینمت


از : م . محمدی مهر

 

ادامه مطلب
+

 

بهانه تا بخواهی هست

ایراد از جایی در اعماق قلبم است

اشکهایم از آنجا خشکیده اند !

 

از : م . محمدی مهر

ادامه مطلب
+

 

کاش کمی بیرحمانه تر می رفتی

فقط کمی مانده تا بمیرم !

 

از : م . محمدی مهر

ادامه مطلب
+

 

رقیب من !

تو می دانی

آن نازنین یارت

ــ عشق نافرجام من ــ

هر نیمه شب در خواب من پرسه می زند ؟!

که هر شب سر همان قرار همیشگی

می آید و من از ترس خیانت از خواب می پرم ؟!

 

از : م . محمدی مهر

ادامه مطلب
+

 

اینهایی که یلدا را جشن میگیرند

اگر شب چشمان تو را ببینند

.

.

.

.

از غصه خواهند مرد

می دانم !

 

از : م . محمدی مهر

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی