امروز :چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

غزال اگر به کمند اوفتد ، عجب نبود

عجب فتادن مرد است در کمند غزال ….

 

 

از : سعدی

 

 

ادامه مطلب
+

 

ما را شکایتی ز تو گر هست، هم به تُست

در پیش دشمنان، نتوان گفت، حال دوست…

 

 

از : سعدی

 

ادامه مطلب
+

 

هر که دلارام دید

از دلش آرام رفت …

 

از : سعدی

ادامه مطلب
+

 

ماه رویا روی خوب از من متاب

بی خطا کشتن چه می بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی

وین نپندارم که بینم جز به خواب

از دورن سوزناک و چشم تر

نیمه ای در آتشم نیمی در آب

هر که باز آید ز در ، پندارم اوست

تشنه مسکین آب پندارد سراب

ناوکش را جان درویشان هدف

ناخنش را خون مسکینان خضاب

او سخن می گوید و دل می برد

و او نمک می ریزد و مردم کباب

حیف باشد بر چنان تن پیرهن

ظلم باشد بر چنان صورت نقاب

بامدادی تا به شب رویت مپوش

تا بپوشانی جمال آفتاب

سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ

گوشمالت خورد باید چون رباب

از : سعدی

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی