امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۸۳۵

این بار هم ستاره ی تو- آسمان من

جولان خاطرات خوشت در جهان من

من آنقَدَر درون تو گم می شوم که باز،

دیگر کسی نیافته باشد نشان من

اما همیشه تلخی ابهام و شک و ترس

چون دشنه ای نشسته به پشت گمان من

یعنی به گور می برم این آرزو که، کاش

من تا ابد برای تو باشم، تو آن من؟

اما… تو مال هیچ کسی…نه! نمی شوی!

این حرف را ندیده بگیر از زبان من

* * *

من آرشم! زنانه ولی چله می کشم،

با قطره های اشک خودم بر کمان من!

اما اثر نمی کند این گریه ها وَ درد

دارد جوانه می زند از استخوان من

من خسته می شوم و غزل رو به آخر است

من خسته می شوم و تن نیمه جان من،

دارد برای مرگ خود آماده می شود…

 

 

 

از : پریا کشفی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی