امروز :سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
شعر

۶۱۴

 

از ماه

که رقصیده با موهات می نویسم

از تو می نویسم

هرچند ابراهیم بگوید

که بس کنم این امتداد تلخ را

که پست مدرن بگویم ” من

که باران ببارد چشمهام

و مه بگیرد حیرانی یِ گردنت را

که برادرم بگوید

دوست ، نه

نداشته باشمت

سکوت کنم !

چرا سکوت کنم ؟!

وقتی در خیال پروانه ی گوشواره هام

پرواز یعنی تو

بس نمی کنم ، سکوت ، نه ، نمی کنم

وقتی تپش قلبم صد بار بیشتر است در حضورت

وقتی که هر سلام ، شعر می شود

به من شراب بده

خراب تر از ین نمی شوم

بر بلندترین جای جهان ایستاده ام

بر بلندای شعر

از تو می نویسم

گفتی : شاعر که شدی می بوسمت

و

شاعر شدم

شاعر چشمهای تو !

 

از : رویا وکیلی

FacebookTwitterLinkedIn

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی