لحظه ای غفلت

دل می بری …

نگاه می کنم

نه تو هستی

نه دل !

از : م . محمدی مهر

روزی بالهایم را خواستی

گفتم ، حتمن می خواهی ماندگارم کنی !

نمی دانستم

با همان ها پر می کشی ….

از : م . محمدی مهر

تو رفتی …

من ماندم و

چشمانی بغض آلود ،

دستهایی تا ابد خالی

و دل بیچاره ای جز عاشقت بودن ….

از : م . محمدی مهر

من چه دورم از تو

تو چقدر تنهایی …

تو اگر عشق به فردا داری

من اگر غرق در اندوه گذشته مانده

فرقمان چیست که حال

هر دومان تنهاییم ….

از : م . محمدی مهر

درخت کوچک باغچه مان

گویی در زمستان

خوابهای شیرینی دیده است ….

بیچاره هی شکوفه می زند !

از : م . محمدی مهر

اینکه می بینید

آیینه ی تنهایی من است !

آیینه را می شکنم

تنهایی ام صد برابر می شود !

از : م . محمدی مهر

برای دوست داشتنت

از من دلیل می خواهند ، نازنین !

چشمانت را قرض می دهی ؟

از : م . محمدی مهر

حالا که دیگر دیدنت

یک آرزوی محال است

من می مانم و

یک آرزوی محال ….

از : م . محمدی مهر

یک دلخوری کوچک بود !

گفتم ” بیا فراموش کنیم ”

رفتی و پشت سرت را هم نگاه نکردی ….

فراموش شدم !

از : م . محمدی مهر

راه که می روی …

خـُـرد که می شوم ….

پاییز است و صدای خش خش برگهای زیر پا ….

از : م . محمدی مهر

خط لبانت

خط چشمت

و خط نگاهت را انتخاب می کنم !

و سکه ای که همیشه شیر می آید ….

از : م . محمدی مهر

نگرانی هایم را دور می ریزم

نداشتنت را نادیده می گیرم !

قلبم را سرکوب می کنم

دلتنگت نمی شوم

دوستت ندارم ….

دروغ هایم زیاد شده اند !

از : م . محمدی مهر