امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
مقاله ادبی

ــ خوبی؟

ــ ای بد نیستم!

ــ ولی خوبم نیستی!

ــ نسبیه دیگه، شاید نسبت به چهار ساعت دیگه الآن بهشت باشه، شایدم جهنم، کسی چه میدونه؟ آخه میدونی آدمها همیشه بر اساس گذشته اشونه که فکر میکنن. اگه بهتر بخوام بگم، آدمها با خاطره هاشونه که زنده ان، زندگی میکنن. هیچی بر اساس آینده نیست. حتی آدمها فکر نمیکنن، یعنی چیزی به اسم فکر کردن وجود نداره!

ــ آره، می فهمم چی میگی!

ــ نه گوش کن، تو یه سری خاطره داری که بهشون میگی تجربه، این خاطره ها توو ذهنت تصویر میشن. انواع و اقسام تصویرها رو کنار هم میچینی. تصویرهایی که همه ارو از گذشته با خودت آوردی، وقتی ایده آل خودت رو بسازی میشه رویا پردازی که از دل خاطره ها بیرون میاد. بعد اگه این تصویرسازی رو کمی متعادل تر کنی، یعنی خیلی آرمانی نباشه و بهترین تصاویر رو با بهترین هارمونی ها کنار هم نچینی، و کمی بدشانسی و بداقبالی رو توش دخیل کنی، میشه آینده نگری، میشه فکر کردن به آینده که از دل گذشته بیرون میاد. حتی همین الآن که داری این کلمه ها رو میشنوی داری تصویر سازی میکنی. این کلمه ها توو فکر کردن تو تاثیر میذاره و در نهایت توی تصمیم گیری تو اثر داره. حتی وقتی صدامو میشنوی داری در مورد چهره و تن صدام و اینکه چطوری نشستم و چی پوشیدم داری تصویر سازی میکنی. فکر میکنی. خاطره میسازی.

ــ میدونی! کامل می فهمم چی میگی!

ــ مرسی، ممنون که زنگ زدی!

ــ باشه، خداحافظ!

 

 

از : م. محمدی مهر

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی