امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۱۵۹

کسی که داغ تو دارد چه با بهار کند؟

«بهارِ توبه‌شکن» می‌رسد چه کار کند؟

 

در این سرابِ عذاب، این خرابِ خون‌آلود

کدام دانه بکارم که سبزه‌زار کند؟

 

نیا به مجلسِ عیشی که از عزا کم نیست

«شراب» خواهی و در کام «زهرمار» کند!

 

اگر که آب بجوییم، آتش افزاید

وگر که شیشه درآریم، سنگسار کند!

 

ز عهدِ خواجه ملولم که از «وفاداری»

همین گرفته که دایم «وفا» به «دار» کند!!

 

عجب مدار که روزی سپهرِ حیلت‌ساز

تو را پیاده کند، خلق را سوار کند!

 

ز بی‌شکیبی این آسمانِ «تاوان‌گیر»

عجب مدار که آن کاخ را غبار کند!

 

بعید نیست که لولی‌وشان شهرآشوب

چنان کنند کزین خانه خواجه بار کند!

 

دعای پیرِ ستمدیده، کارساز نشد!

ولی امیدِ جوانانِ شرزه «کار» کند!!!

 

 

 

از : مرتضی لطفی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی