امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۱۰۱

ای خاکِ خون‌مکیده‌ و ای دشتِ گریه‌دار

ای آسمان سوخته‌‌ی خطه‌ی جنوب

 

با ما چه کرده‌ای؟ که‌ نمانده‌ست آبِ چشم!

با ما چه‌کرده‌ای؟ که نمانده‌ست حالِ خوب!

 

ای نخلِ قدشکسته‌ام ای واپسین پناه!

کارونِ خاک‌خورده‌ام ای چندمین شهید!

 

جانِ من است جانِ تو را آخرین نفس!

اشکِ من است مشکِ تو را آخرین امید!

 

گه زخم روی زخم و گهی داغ پشت داغ

گم کرده‌ایم مرهم دلهای تفته را

 

ای آسمانِ کینه‌ور آخر زمین مزن

مینایِ جانِ مردم از یاد رفته را!

 

ای دستِ حق، به یاری‌ام از آستین درآی

باری غبارِ چهره‌ی آیینه پاک کن

 

وانگه سپهرِ سنگ‌پران را فرو بکش

وی را بگیر و ذله کن و زیر خاک کن!

 

 

 

از : مرتضی لطفی

 

پ . ن :

ــ در بهار سال ۱۴۰۱ در کشور ایران هزینه های زندگی به شکل سرسام آوری افزایش یافت.

ــ در اردیبهشت ۱۴۰۱ اعتراضات سراسری در کشور شکل گرفت که همچون گذشته با آن برخورد شد.

ــ اعتصاب رانندگان اتوبوس در پیاتخت یک روز خیابانهای اصلی پایتخت را فلج کرد اما فردای آن روز همه چیز به حالت عادی برگشت.

ــ در ابتدای خرداد همان سال ساختمانی ده طبقه در آبادان فروریخت. علت ریزش ساختمان عدم ساخت اصولی و صدور مجوز غیرقانونی برای آن عنوان شده است.

ــ سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر و دلارمردی سربازان این سرزمین بر همگان مبارک باد.

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی